یادداشت اختصاصی یک مددکار اجتماعی | دخترانه و پسرانه …
هر زن و مردی که سعی می کند از خود و نقش خودش در فرهنگ سخن بگوید می تواند سر گذشت دخترانه و پسرانه دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود را نیز که بر اساس جنسیت خود برگزیده روایت کند.
به خاطر دارم که وسط بازی فوتبال با پسرهای همسایه، مادرم به من میگفت بیا تو دختر، خجالت بکش اینقد توی کوچه بازی نکن اونا پسرن!
اون روز بود که فهمیدم هم بازی های کودکی من موجوداتی دیگه هستند و با من فرق می کنند و این بود که بین دنیای ما که برای من پر از خوشحالی بود یک مرز کشیده شد و بازی نکردن در کوچه نخستین مرز بود و من وارد دنیای جدیدی شدم و فهمیدم که یک دختر بچه ام که بعد از شنیدن قصه شهرزاد قصه گو میگریست و از خودش می پرسید: چطوری می تونه داستان سرایی را یاد بگیرد تا دل پادشاه رو به دست بیاره!
اولین کلماتی که پزشک به پرسش نهفته یا آشکار مادر به زبان می آورد هم این است که پسر است یا دختر وقتی که انتظار پدر و مادر در مورد فرزندان خود بر اساس جنس شان تا این حد متفاوت است آنان به ناگزیر باید از همان اولین لحظه ای که نوزادشان را در آغوش می گیرند بر مبنای خواسته های متفاوت شان واکنش نشان دهند این عمل ساده فرزندان دو جنس را به انجام تجربه های متفاوت می کشاند.
در واقع، پسر یا دختر بودن ما پیامد مهمی برای همه جنبه های زندگی مان خواهد داشت از انتظاراتی که جامعه از ما دارد تا انتظاراتی که شما از دیگران و خودتان دارید و به تعبیری اصطلاح مردانگی و زنانگی.
البته تمامی کشورها و سنتهای متداول سعی داشته اند که این مسأله را همه گیر کنند که دخترانه و پسرانه وجود دارد و صد البته، فرهنگ ما نیز مانند تمام فرهنگهای دیگر و البته با سایه پدرسالاری قدیم همه وسایلی را که در اختیار دارد به کار بیاندازد تا افراد دو جنس را به رفتاری کاملا مطابق با ارزشهایی که حفظ و انتقالشان را مهم می دانند عادت دهند.
اما این تفاوت واقعاً از کجا شکل می گیرد؟
من هم می توانستم فوتبال بازی کنم و از درخت بالا بروم اما انگار از همان روزهای نخست مدرسه و بلوغ یک دختر، قالب زدن نقشهای جنسیتی شروع می شود و دایم گفته می شود که زن و مرد متفاوتند و این را نمی شود به آسانی از یاد برد.
چیزی که یادم می آمد در حیاط مدرسه و کوچه و خیابان، گروههای دخترا و پسرا با همدیگه فرق می کرد، پسرها فوتبال بازی می کردند و دخترا رو مسخره می کردند و دخترا از شوهر و عروسی و عشق و هنرپیشگان و جذابیت فلان پسر حرف می زدند.
اما دختر و پسر چگونه شکل می گیرند؟
طبق یافته های علمی این پدر است که جنسیت فرزند را تعیین می کند، اسپرماتوزئید ها به دو دسته تقسیم می شوند آنهایی که حاصل کروموزوم X هستند باعث دختر شدن و آنهایی که حاصل کروموزوم Y هستند باعث پسر شدن جنین می شوند.
جالب است بدانیم که بارور شدن تخمک توسط کروموزم X و یا Y فقط و فقط به تصادف بستگی دارد اما هنوز افرادی هستند که طبق باورهای قدیمی و سنتی مادر را در شکل گیری نطفه پسر یا دختر موثر می دانند و از او پسر یا دختر می خواهند.
و بعد از تولد همه عوام متفق القولند که با وارسی اندامهای تناسلی نوزاد به او جنسیتی مذکر یا مونث می دهند و این بر تجارب آتی او تأثیر می گذارد و نوزاد هویتی جنسیتی پیدا می کند و فرزند احساس و آگاهی ای درباره زن و مرد خودش پیدا می کنه.
اما آن ها جهان را از طریق چشم ها و دستها درک می کنند نه به یاری اندامهای جنسی.
برای آنها شیر خوردن از سینه مادر و از شیر گرفتن به طور یکسانی انجام می پذیرد هر چند که دیده شده است نوزدان دختر زودتر از شیر گرفته شده اند یا بخاطر ضیف تر دانستن آنها بیشتر در شیرخوردن مانده اند نوزادان خشم ها و حسادتهای مشترک و بغل کردنهای شبیه هم و استفاده از اختلالات ادراری یکسانی برای جلب توجه والدین مشترک دارند ، دختر بچه تا ۱۲ سالگی به اندازه برادرنش قوی است و از رقابت کردن با آنها ممنوع نمی شود هر چند که از ۶ ماهگی رفته رفته حرکات پدر و مادر را درک می کنند اما این همه ماجرا نیست!
متفاوت دیدن دختر و پسر از همان ابتدای شکل گیری نطفه برای پدر و مادر وجود دارد که فرزندم چه خواهد شد پسر یا دختر!
این مسأله از قدیم تاکنون وجود داشته است که گروهی از والدین علاقه مند هستند جنسیت فرزندشان را از قبل تعیین کنند یا بدانند بطور مثال گروهی یک مشت گندم برمی دارند و اگر عدد زوج آمد دختر و اگر فرد بیاید پسر می شود. یا سکه ای را لای لباس مادر می گذاشتند اگر سکه در هنگام افتادن شیر باشد بچه پسر وگرنه دختر خواهد بود یا اگر شکم زن خیلی جلو بیاید نشانه پسر است و یا زن حامله خوشگل و خوش برخورد و زیبا صاحب فرزندی پسر و زن حامله بداخلاق و زشت صاحب فرزندی دختر خواهد شد. تمام این نشانه ها بیانگر آن است که افکار قالبی جنس مردانه و زنانه ای است که در فرهنگ ما نمود پیدا می کنند و نشان می دهد که این الگوها تا چه حد در اعماق وجودمان ریشه کرده اند تا جایی که حتی پیش از به دنیا آمدن فرزندان برخی از صفات را به عنوان خصوصیات نوعی و فطری دو جنس به آن نسبت می دهیم.
تا جاییکه تولد پسر بویژه فرزند اول برای پدر نشانه اوج شکوفایی و پیروزی است زاده شدن فرزند پسر برای مرد مایه تشویق مردانگی است و اگر پسر باشد اوج قدرت مرد را نشان می دهد. البته اگر نوزاد اول دختر باشد نوزاد دوم باید حتما پسر باشد تا جنسشان جور شود!
هرچند که گاهی این تفاوت به نفع دختران هم بوده است مادران با ناز و نوازش دختران نوزاد خود را در آغوش می گیرند و در مورد دختران چاپلوسی و نوازش توسط پدر و اطرافیان بیشتر دیده می شود در قبال اشکهایش اغماض بیشتری می شود و با دقت موهایش را می آرایند و با طنازی هاش سرگرم می شوند و به عکس دلربایی پسر بچه و اغواگری برای او ممنوع می شود و نمایشهایش بزرگترها را به ستوه می آورد البته هم کلیشه های جنسیتی شروع می شود به او گفته می شود: «مرد تقاضا نمی کند که او را ببوسند… مرد خودش رو توی آیینه های کوچک نگاه نمی کند…. مرد گریه نمی کند» و از او خواسته می شود «مرد کوچولویی» باشد.
اما این سوال مهم، ذهن اندیشمندان را هم درگیر خودش کرده است که
- کودک چگونه به دختر و پسر بودن خود پی می برد؟
- چگونه رفتار مبتنی بر نقشهای جنسیتی با رشد کودک شکل می گیرد؟
روان شناسان هم در این تفاوت پای در گل مانده اند و این تفاوت رو به دلایل متعددی نسبت می دهند که چطور می شه فکر دختر و پسر بودن شکل می گیره؟
یک گروه معتقدند که این دختر و پسر بودن برپایه یکسری ویژگیهای فیزیکی و ثابت است مثل اینکه یاد می گیریم یخ سرد است همیشه و همه جا!
دختر و پسر بودن برای یک دختر و پسر ۶ ساله کاملا جا می افتد و نه تنها می فهمد که یک دختر است یا یک پسر، بلکه می فهمد همیشه همینطوری هم باقی می مونه و تغییر نمی کنه و البته وقتی هم رفتاری مشابه جنسیت خودش نشون می دهند از طرف والدین تشویق می شوند و وتقلید می کند که مثل والد هم جنس خودش شود.
اما گروه دیگه این اعتقاد رو قبول ندارند و نظرشان بر این است که این نقشهای جنسیتی را بچه ها می بینند و یاد می گیرند و تکرار می کنند و تا جایی پیش می روند که می توانند حتی رفتارهای مورد پسند والدین خود را حدس بزنند و کم کم هویت دخترانه و پسرانه برایشان جا می افته و این مساله در سن معینی رخ نمی دهد.
در توضیح این دو نظریه علمی باید گفت که ،هدف همانند سازی کودک با دیگرافراد همجنس خویش به سرعت برآورده می شود و در این میان هیچ عاملی وجود ندارد که بتوان با استناد به آن نتیجه گرفت که این پدیده پیچیده ریشه زیست شناختی دارد.
با وجود عوامل هورمونی و ژنتیکی تعلیم و تربیت است که عامل تعیین کننده هویت پذیری جنسی را تشکیل می دهد و باعث می شود که کودکان خود را پسر یا دختر بدانند نتایج پژوهش های انجام شده در مورد کودکانی که رشد جنسیتشان ناقص است نشان می دهد که همانند شدن کودک با این یا آن جنس و نیز به عهده گرفتن یک نقش جنسی معین در اساس از طرف تعلیم و تربیت انجام می پذیرد.
از طرفی دلیلی بر اثبات این فرضیه هم وجود ندارد که رفتارهای متفاوت برای دو جنس فطری است و ذاتی.
در این مورد فرضیه متضاد آن از نظر گروه دیگر غیر معتبر است فرضیه ای که این رفتارها را حاصل عوامل و الزامات اجتماعی و فرهنگی می داند که کودکان از آغاز تولد تابع آن هستند اما اگر زیست شناسی و روان شناسی قادر نیستند به ما بگویند چه چیزی فطری و چه چیزی اکتسابی است اما انسان شناسی پاسخ های دقیقی ارائه داده است که از فرضیه دوم حمایت میکند.
در این میان روان کاوان با رهبری فروید اعتقادشان بر این هست که آگاهی کودک از رفتار دخترانه و پسرانه مبتنی بر آگاهی ایشان از اندامهای تناسلی خودشان هست. پسرها از ۵ سالگی می فهمند که بدنشان با دختران فرق می کند و بعد هم شروع به هم ذات پنداری می کنند با والد هم جنس خود و تقلید رفتاری و می شود اساس هویت دختر و پسر!
فروید یادگیری تفاوتهای جنسی کودکان و خردسالان را بر اساس داشتن یا نداشتن آلت تناسلی میدانست. فروید تأکید میکند که تنها تمایزات کالبدشناختی نیستند که اهمیت دارند؛ داشتن یا نداشتن آلت تناسلی نشاندهنده مردانگی یا زنانگی است.. پسر تا اندازهای آگاهانه، اما بیشتر در سطح ناخودآگاه پدر را به عنوان رقیبی برای مهر مادرش میشناسد. با سرکوب احساسات جنسی نسبت به مادر، و پذیرش پدر به عنوان موجودی برتر، پسر خود را پدر همانند میداند و از هویت مردانه خود آگاه میشود. پسر عشق خود را نسبت به مادرش از ترس ناخودآگاه اختهشدن توسط پدر رها میکند.
از سوی دیگر، دخترها از نداشتن آلت رنج میبرند و به همین دلیل به پسرها حسادت میورزند، زیرا فاقد اندام آشکاری هستند که پسرها را از آنها متمایز میسازد. ارزش مادر در نظر دختر خردسال کاهش مییابد.
حال اگر از این سه نظریه علمی بگذریم و سری به دنیایی واقعی دختران و پسران بزنیم این رو مطمئن هستیم که که بسیاری از آگاهی دختران و پسران از خودشان بر اساس رفتارها و گفتارهای والدین و بزرگترها شکل می گیره.
البته حالا دیگر روان شناسان و جامعه شناسان هم بر این عقیده شده اند که عوامل بیولوژیک و چشم و ابرو و استخوان بندی ،قوی تر از عوامل اجتماعی نیست ،چرا که لازم است است این دو عامل در کنار همدیگه منجر به رشد هویتی جنسیتی بشوند و نقشهای جنسیتی را شکل بدهند.
خریدن اسباب بازی های متفاوت دخترانه و پسرانه با رنگهای صورتی و آبی و نقشهای عروسکی و دایناسوری جالب تر از این است نخستین عامل تفاوت گذار که ارزش نمادین پیدا می کند رنگ لباس است که برای نوزاد تهیه می شود از آن جا جنسیت نوزاد معین نیست برای لباس اورنگی در نظر بگیرند که هم برای دختر مناسب است و هم برای پسر اما رنگ صورتی به کلی منتفی است در واقع رنگ صورتی رنگی کاملا زنانه است که برازنده پسرها نیست و البته مسخره شدن پسرها در هنگام عروسک بازی و منع شدن دختران از بازی فوتبال در کوچه! هم بی نقش نیست.
سیمون دو بووآر جامعه شناسی که در زمینه مسایل زنان از کودکی تا بزرگسالی فعالیت داشته است معتقد است عروسک از یک سو بدن را به طور کامل نشان می دهد و از سویی دیگر چیز انفعالی است از این جا دختر تشویق می شود که در شخص خود به طور کامل از خود بیگانه شد و او برای عروسکش لالایی می گوید و آن را همان گونه می آراید که در رویاهایش خودش می خواهد آرایش کند و برایش لالایی گفته شود به طور معکوس خود را عروسکی خارق العاده می پندارد.
اما پسر بچه ها دوره آموزشی خود را در دنیای آزاد می گذراند در خشونت و استقلال با پسر بچه های دیگر به رقابت می پردازد و دخترها را تحقیر می کنند هنگامی که از درخت بالا می رود با رفقایش دعوا می کند و در بازی های خشن با آنان به مقابله می پردازد جسم خود را چون وسیله ای برای تسلط بر طبیعت و وسیله ای برای پیکار در نظر می گیرد و بابت عضله هایش احساس غرور می کند.
پسر در بازیهای ورزشی مبارزه ها، ستیزه جویی ها و آزمون ها، مورد استفاده متعادلی برای صرف نیروهایش می یابد در همان حال درسهای سخت خشونت را می آموزد فرا می گیرد که کتک بخورد درد را ناچیز بشمارد و اشکهای سنین اولیه را انکار کند.
اما دنیای عجیب دخترانه و پسرانه اینجا تمام نمی شود این تصویر تا پایان عمر همراه و همدم همیشگی آنهاست.
مادران و پدران و همسایه ها و فامیل همیشه از سرو وضع دخترا تعریف می کردند و از قد و بالای پسرا و به دختر آموخته می شود که برای خوشایند واقع شدن باید در صدد مورد خوشایند قرار گرفتن بر آید.
و البته در کنار این همه ظرافت که دختر سیندرلای قصه ها می شود در کنار آن اجازه می دهند دختر بچه در کارهای خانگی مشارکت کند که معمولاً پسرها را از آن معاف می کنند از دختر می خواهند که جارو کند، گردگیری کند، سبزی پاک کند، نوزاد را بشوید و مراقب دیگ غذا باشد به خصوص خواهر ارشد غالباً در وظایف مادری شرکت دارد و مادر از این مسأله احساس شادمانی می کند.
این تصویر حتی در داستانهای کودکان پسر و دختر فرق می کند سیندرلای خاکسترنشین با کمک زیبایی عاریه ای، همسر شاهزاده ای خوش تیپ شد و از فقر و فلاکت نجات پیدا کرد و شهرزاد قصه گو با هنر قصه گویی توانست مرد بدبین و منتقم رو مجبور به دوست داشتن کند! اما لوک خوش شانس و مرد عنکبوتی و بت من ها از بامهای خانه ها وبیابان ها عبور کردند تا توانستند قوی و پر اُبهت رنجها را درمان کنند در واقع این قالبهای رفتاری از پیش تعیین شده کلیشه ای در ذهنها باقی ماند تا به آگاهی ما از جنسیتمان منجر شد.
مسأله جالب تر این هست که در نقاشی های کودکان پسر و دختر هم تفاوتهای زیادی وجود دارد، معمولاً پسرها ابتدا تصویر مرد و سپس تصویر یک زن را کشیده و دخترها برعکس آن عمل می کنند که این نشان دهنده همانندسازی آنها با والد هم جنس خودشان است. البته معیار نقش جنسی که ارتباط میان طبقه ای از خصوصیات انتخابی خاص و مفاهیم مردانگی و زنانگی را شامل می شود تا ۴ سالگی هم برای او جا نیفتاده است اما می توانند از روی مو ولباس و اسم افراد جنس خودشان یا دوستانشان را بشناسند.
پرفسور واسیلیوس فتناکیس، استاد دانشگاه بوتسن هم تفاوتهای میان مرد و زن را تنها در مرحلهی تولید مثل به رسمیت میشناسد. به اعتقاد او همهی تفاوتهای دیگر توجیه فرهنگی دارند و ریشه در برخورد جامعه با فرد. پسر بچههایی که با عروسک بازی میکنند و دختر بچههایی که با جرثقیل بازی میکنند، از سوی هم بازیها خود طرد میشوند.
این پژوهشگر بر روی گروههای متفاوت سنی در مهدکودکها مطالعه کرده و میگوید: «پسر بچههایی که با عروسک بازی میکنند و دختر بچههایی که با جرثقیل بازی میکنند، از سوی هم بازیها خود طرد میشوند. وقتی خوب به این بچه ها و به سرنوشتشان نگاه کنید، میبینید که این بچهها زیر فشار گروهاند که این رفتار را از خودشان نشان ندهند. به این ترتیب بچهها مجبور میشوند یا با بزرگترها بازی کنند یا تنها، تا این که کسی نبیند چه کار میکنند یا حتی رفتار خودشان را هم انکار میکنند. یعنی شروع میکنند به دروغ گفتن.»
اما اگر پدر و مادر ها انتظارات کاملاً متفاوتی از پسر و دختر نداشته باشند این میل شدید به داشتن فرزندانی از جنس متفاوت همراه با برتر شمردن آشکار پسرها علت وجودی خود را از دست می داد.
به بیان ساده تر پسر برای خودش و برای اعتباری که تولدش به خانواده می دهد و برای قدرتی که درون و بیرون خانواده خواهد داشت و برای آن چه انجام خواهد داد مطلوب است، در حالیکه مطلوب بودن دختر بر اساس سلسله مراتبی از ارزشهاست.
به بیان ساده تردختران
– مهربان تر هستند (پدر و مادر انتظاردارند محبت ببینند اما پسرها چندان مهربان نیستند)
– حق شناس و با عنایت تر هستند (در بدترین موارد نیز از پسرها چنین انتظاری نمی رود)
– ملوس و قشنگ تر هستند (وسیله ای برای بازی هستند)
– در لباسهای زیبا دیدنی هستند (ارزش آنها به خاطر جلوه شان هستند نه هوش شان)
– در خانه همدم آدم هستند (هیچکس انتظار ندارد پسرشان همدمشان باشد پسرها به محض اینکه بتوانند از خانه خارج می شوند)
– در کارهای خانه کمک می کنند (هیچکس از پسر انتظار کار خانگی ندارد بلکه آنها برای کار دیگه ای ساخته شده اند)
اما به راستی چرا جنسیت یک فرزند تا این حد قابل اهمیت است و در آینده هر کسی تأثیرگذار است تا جائیکه برای ادامه تحصیل و انتخاب شغل و مهم تر از همه انتخاب همسر نیز تصویر هر کس از جنسیت خویش بیشترین بازخورد را دارد.
تا جائیکه دختر بچه تبدیل به موجودی با موهای بلند و چشمهایی شهلا می شود که هر وقت به آیینه نگاه می کند باید حواسش به خطهای دور لب و چشمانش باشد تا مبادا ترک بردارد چینی نازک جنس ظریف!
و پسر ها نیز برای احساساتشان ارزش زیادی قایل نمی شوند و حاضر نیستند قطره اشکی برای نیمه دوم زنانگی احساس خود بریزند.
منابع علمی این نوشته :
- جنس دوم سیمون دو بووار
- روان شناسی رشد کودک
- اگر فرزند دختر دارید؟
- جامعه شناسی جنسیت
- روان شناسی زن
Girls Are… Boys Are Myths, Stereotypes & Gender Differences Patricia B. Campbell, Ph.D Jennifer N. Storo
نویسنده: معصومه کمال الدینی | مددکار اجتماعی و دانشجوی دکتری جامعه شناسی
پایگاه اطلاع رسانی مددکاران اجتماعی ایران